هایکو یعنی

دو دست قفل مانده به چمدان سفر

تکه های بلیط پاره شده روی زمین

جسمی که تسلیم شده

و روحی که در را پشت سرش بست و رفت


پاییز نوازنده خوبی ست

برگهای زیادی می رقصند 

و بعد می میرند


اگر پروانه ها فرشته باشند؟

از خودم پرسیدم

وقتی بالهایشان را از روی سپر ماشینم می شستم


بازی شب پره زیر گلبرگی را می مانی

که با یک قطره باران 

او هم به روی خاک می چکد


فاجعه یعنی 

من می نویسم همه می خوانند 

ولی تو پاکش می کنی


سنگی پرتاب شد

کبوتران پر زدند

تا یکی لبخند بزند

بهای سنگینی است


وقتی هستی 

یکی هستی شبیه همه

وقتی می روی

همه یکی می شوند شبیه تو


بار آخری که توفان آمد

از مزرعه هیچ نبرد

به جز مترسک و کلاغها


جذبه یک درخت پیر را داری

پر از سایه ای 

و تبری

که هر دم تکانت می دهد


حوض آبى رنگ حياط ٤ گوشه داشت

٥ ساله بودم كه در آن غرق شدم

با قورى چينى گل سرخى در دستم

از همان موقع با مرگ زندگى مى كنم


همراه آب روان

سر ريز مى شود جهانم

شايد بايد در دنياى وارونه

مستقيم شنا كنم